به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از پرتال جامع علوم انسانی؛ در مواردی که خواص دچار مشکل می شدند و یا به تأمین مالی نیاز داشتند، ائمه اطهار(علیه السلام) اقدام به حل مشکل آنان می کردند و نیازمندی های آنان را تأمین می نمودند و لزوم توجه به آنان را همواره مورد تأکید قرار می دادند. حال به ذکر چند نمونه از سیره عملی آنان در این زمینه اشاره می شود:
الف. تأمین نیازهای مالی خواص
ابی هاشم جعفری، یکی از خواص و از اصحاب خاص امام حسن عسکری(علیه السلام)، می گوید: از فقر و تنگ دستی به امام حسن عسکری(علیه السلام)شکایت کردم، آن حضرت با تازیانه خود، خطی بر روی زمین کشید و شمشی از طلا، که قریب پانصد اشرفی بود، از آن بیرون آورد و فرمود: ای اباهاشم! این را بگیر و ما را معذور دارد.
همچنین از او نقل شده است: هنگامی که در زندان بودم، از تنگی زندان و فشار کند و زنجیر به امام حسن عسکری(علیه السلام)شکایت کردم. حضرت به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خودت خواهی خواند. گوید: هنگام ظهر آزاد شدم و چنان که امام فرموده بود، نماز ظهر را در خانه خود خواندم. او می گوید: چون در فشار و تنگ دستی قرار داشتم، خواستم در نامه ای که از زندان برایش نوشتم، کمکی بخواهم، ولی خجالت کشیدم و ننوشتم، اما همین که به خانه رسیدم، حضرت مبلغ صد دینار برایم فرستاد و به من نوشت: هرگاه حاجتی داشتی شرم و ملاحظه نکن و آن را بخواه که هر آنچه بخواهی به تو خواهد رسید ـ ان شاء اللّه.
از این موارد در سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام) نمونه های فراوانی هست و می توان عدم غفلت از مشکلات و گرفتاری های خواص و تأمین نیازمندی های آنان را به بهترین وجه به دست آورد. آنان با پوزش خواستن از آنچه عطا می کردند، نهایت تواضع در حال بخشش را به نمایش می گذارند.
ب. دفع خطر از خواص
تأمین همه نیازمندی ها و دفع حوادث و اتفاقات نابودکننده از خواص از دیگر اقدامات ائمّه هدی(علیهم السلام) در زمینه توجه به خواص و فرهیختگان جامعه می باشد که مصادیق عملی فراوانی در سیره آنان دارد.
علی بن حسین یمانی، یکی از خواص حضرت مهدی (عج)، می گوید: در بغداد بودم که کاروانی از یمنی ها آماده بیرون رفتن شدند. خواستم با آنان بیرون روم، به امام(علیه السلام) نوشتم و درخواست اذن کردم: جواب رسید که با آن ها مرو که در رفتن با آن ها برای تو خیری نیست; در کوفه بمان. او می گوید: من ماندم و کاروان رفت. در بین راه، تیره «حنظله» بر آن ها تاختند و آن ها را برانداختند. به امام نوشتم و اجازه خواستم با کشتی بروم، امام اجازه نداد. از کشتی هایی که در آن سال به دریا رفته بودند، پرسیدم، معلوم شد که هیچ کدام سالم نمانده اند.
می گوید: به زیارت امام(علیه السلام)در سامرّا رفتم، با کسی سخن نگفتم و خود را معرفی نکردم. پس از انجام زیارت، در مسجد نماز می خواندم که خادمی آمد و گفت: برخیز! گفتم کجا؟ گفت: برویم منزل. گفتم: شاید تو به دنبال دیگری فرستاده شده ای. گفت: نه، جز به دنبال تو فرستاده نشده ام، تو علی بن الحسین فرستاده جعفربن ابراهیم هستی. مرا برد تا اینکه وارد منزل حسین بن احمد شدیم. سپس با او رازی گفت که من ندانستم، تا آنکه هر چه نیاز داشتم برایم آوردند. سه روز ماندم، آن گاه اجازه خواستم امام(علیه السلام) را زیارت کنم. اجازه دادند و شبانه امام را زیارت کردم.
چنان که ملاحظه می شود، امام(علیه السلام) با استفاده از علم غیب به علی بن حسین یمانی اجازه سفر با کاروان یمنی ها و نیز کاروان دریایی نمی دهد و بدینوسیله، حوادث و اتفاقات هلاک کننده را از وی دفع می نماید، و هنگامی که وی به زیارت امام در سامرّا می رود، همه نیازمندی های وی را تأمین می کند. این خود، نهایت توجه به خواص را به اثبات می رساند.
ج. هدایت خواص مقدّمه هدایت دیگران
در تأمین نیازهای معنوی جامعه و تحریک آن در مسیر توحیدی، توجه به خواص و فرهیختگان در درجه اول اهمیت قرار دارد; زیرا هدایت آنان مقدّمه هدایت دیگران است و این زمینه را برای هدایت عامه مردم فراهم می سازد. از این رو، ابتدا باید به سراغ فرهیختگان جامعه رفت و با بهره گیری از ابزارهای مناسب، به هدایت آنان پرداخت تا به خاطر اثرگذاری که آنان بر توده ها و عوام جامعه دارند، هدایت آنان مقدّمه هدایت دیگران قرار گیرد.
با نگاهی کوتاه به سیره عملی ائمّه شیعه(علیهم السلام) درمی یابیم که آنان نیز همین شیوه را در موارد متعدد به کار گرفته اند; یعنی ابتدا به سراغ فرهیختگان جامعه رفته و آنان را هدایت کرده اند تا هدایت آنان مقدّمه هدایت توده عوام قرار گیرد.
محمّدبن قولویه (به سند خویش) از رافعی روایت می کند که گفت: پسر عمویی داشتم که نامش حسن بن عبداللّه بود; زاهدترین و عابدترین مردم زمانش بود. چه بسا پیش روی سلطان سخنان درشت در پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکر می گفت که او را به خشم می آورد. به همین دلیل، سلطان وقت (حاکم) از جدّیت و کوشش وی در دین پروا داشت. روزی وی داخل مسجد شد، در حالی که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) نیز در مسجد بود. حضرت به او اشاره کرد، وی نزد امام آمد. حضرت فرمود: ای ابا علی! من این روش تو را بسیار دوست دارم و روش دل پسندی است، جز اینکه تو معرفت نداری; در جستوجوی معرفت باش! عموزاده من گفت: قربانت شوم! معرفت چیست؟ فرمود: برو تحصیل فهم کن و در جستوجوی حدیث باش! عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهای مدینه، سپس آن ها را بر من عرضه کن.
رافعی گوید: حسن بن عبداللّه رفت و پس از مدتی احادیثی آورد و بر امام خواند، حضرت همه را رد کرد و بی اعتبار دانست و دوباره فرمود: برو تحصیل معرفت کن; آن مرد به دین خود پای بند بود و پیوسته درصدد استفاده و بهره بردن از امام بود تا اینکه روزی آن مرد امام را دیدار کرد و اظهار داشت: قربانت شوم! من در برابر خدا دامن شما را می گیرم، مرا به آنچه معرفت آن بر من واجب است راهنمایی فرما. امام(علیه السلام) او را به جریان خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)و سزاواری وی در خلافت خبر داد و امامت حسن و حسین و حسین و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفر بن محمد(علیهم السلام) را به وی گزارش داد، آن گاه ساکت شد. حسن بن عبداللّه گفت: قربانت شوم! امروز امام کیست؟ امام فرمود: اگر برایت بگویم می پذیری؟ عرض کرد: آری، حضرت فرمود: آن امام منم. عرض کرد: نشانه ای دارید (معجزه) که بدان وسیله، من این را بدانم؟ امام فرمود: (آری) نزد این درخت برو ـ و با دست خود اشاره به درخت خار مغیلانی کرد ـ و بگو: موسی بن جعفر به تو می گوید: پیش من بیا! حسن بن عبدالله گوید: من نزد درخت رفتم، به خدا دیدم (از جا کنده شد) و زمین را شکافت و آمد تا اینکه در برابر امام(علیه السلام) ایستاد. آن گاه امام به او اشاره فرمود که برگردد و آن درخت به جای خود برگشت. پس آن مرد به امامت آن حضرت اقرار کرد و خموشی گزید. از آن پس دیده نشد در جایی سخن بگوید.
د. حل مشکل یاران و اصحاب خاص
گاهی یاران و اصحاب خاص امامان در زندگی شان دچار مشکلی می شدند که با عرضه آن در محضر امام، به دست امام گره از مشکل آنان گشوده می شد.
ابوبصیر، از یاران و اصحاب خاص امام صادق(علیه السلام)، می گوید: همسایه ای داشتم که از راه حرام مالی به دست آورده بود و برای زنان آوازه خوان مجلس آماده می ساخت. خودش هم شراب می نوشید. من بارها شکایت کردم، اما او دست برنداشت. چون اصرار کردم، گفت: من مردی گرفتارم، حال مرا نزد صاحبت (امام صادق(علیه السلام)) عرضه کن. امیدوارم خدا به وسیله تو مرا نجات دهد. ابوبصیر می گوید: چون نزد امام صادق(علیه السلام) رسیدم، حال وی را بازگو کردم. حضرت فرمود: به او بگو: تو آنچه را بر سرش هستی واگذار، من بهشت را از خداوند برای تو ضمانت می کنم.
چون به کوفه برگشتم، آن مرد نزدم آمد، سخنان امام را به وی گفتم. گریه کرد و فرمود: به خدا قسم که امام چنین گفته است؟ ابوبصیر گوید: قسم یاد کردم. گفت: کافی است و رفت. پس از چند روز، دنبالم فرستاد. وقتی رفتم، دیدم بر در خانه خود عریان است. گفت: ای ابابصیر! هیچ چیزی در منزل ندارم. پس از چند روز مریض شد و در حالی که جان می داد، گفت: ای ابابصیر! صاحب تو (امام صادق(علیه السلام)) به وعده خویش در حقم وفا کرد.
ابابصیر می گوید: وقتی در ایام حج نزد امام صادق(علیه السلام)رفتم، زمانی که داشتم وارد خانه می شدم، امام فرمود: ای ابابصیر! در مورد صاحب تو وفا کردم.
توجه به خواص و فرهیختگان جامعه و تأمین نیازمندی های آنان در موارد گوناگون از دیگر اقدامات عملی ائمّه اطهار(علیهم السلام) به شمار می آید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفت و گو با دکتر محمدهادی همایون روند«ظهور» را از آغاز تاریخ تا بازه کنونی بررسی کرده ایم
عزیز حسنویچ، مفتی اعظم کرواسی در گفتوگو با «جامجم»مطرح کرد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد